گاهی آدم فکر میکند اگر گمشدهاش را بیابد دیگر چیزی از زندگی نمیخواهد. فکر میکند همهی خوشیهای دنیا در وجود او نفهته
گاهی آدم کلی سگدو میزند تا گمشدهاش را بیابد؛ اما پیدایش که میکند میبیند راه را اشتباهی آمده، میفهمد این کسی که دنبالش بوده گمشدهاش نیست، برای همین دوباره شروع میکند به جستجو، از این گمشده به آن گمشده. برای همین آدم همیشه پی گمشدهاش میگردد، گمشدهای که اگر پیدا شود در آنی هیبتش فرو میریزد و حتی از کنارش بیتفاوت میگذری اما اگر هیچوقت نبینیاش همیشه برایت بزرگ و دستنیافتنیست.
همهی ما گمشدهای داریم که با خیالش خوشیم، تا روزی که گمشدهیمان گمشده بماند عزیز است، اما پیدا که شود ما پی گمشدهای دیگر میرویم. به هر حال اینطوری بهانهای برای کش دادن این زندگی پیدا میکنیم وگرنه آدمی که گمشده نداشته باشد رویا هم ندارد.
همین!
- ۹۵/۰۹/۱۰