اصفهان نصف جهان

  • ۰
  • ۰

وقتی با آدمها سرو کار داریم تا وقتی مطمئن نیستیم اینقدر نزدیکشون نشیم که توشون حس تعلق ایجاد بشه, بعدش هم که نزدیک شدیم هی پشیمون نشیم و عقب بکشبم و بعدش دوباره دلمون اون آدمو بخواد و باز بهش نزدیک بشیم. تو بحث مقاومت مصالح بهش میگن ایجاد تنش و در نهایت خستگی و سرانجام گسیختگی. این عقب جلو رفتن تو رابطه اون مخاطب رو به فنا میده. یا مطمئن بشیم بریم تو رابطه یا هی دم به دقیقه پشیمون نشیم .طرف مقابل ما موش آزمایشگاهی نیست. ادمه


ای_لیا


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

سراغم را بگیر

گاهی

سراغم را بگیر حالم را بپرس،

نگذار فکر کنم

چه پیش پا افتاده بودم که بعد از آن همه خاطره

فراموش شدم...!


شقایق اسماعیلی


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

قضاوت مردم

‍ هر قدر سنم بیشتر میشود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت میدهم.

از این رو هر چقدر مسن تر میشوم بیشتر از زندگی لذت میبرم ...

حذف کردن آدمها از زندگیم به این معنی نیست که ،

از آنها متنفرم!!

معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم ...

هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند ...

لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را،

مسموم میکنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم ...

زندگی به من آموخت که هر اشتباهی تاوانی دارد ،

وهر پاداشی بهایی ...

پنیر مجانی فقط در تله موش یافت میشود                                                                                                                                                                                 


  • محمد زز
  • ۱
  • ۰

عشق فراموش کردن نیست  

 بخشیدن است

گوش کردن نیست

 درک کردن است

دیدن نیست

 احساس کردن است

جا زدن و کنار

کشیدن نیست صبر کردن 

و ادامه دادن است

   حتی تنها...!!!


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید

"

محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم



گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی

"

چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

زندگی است دیگر!

همیشه همه سازهایش کوک نیست!


باید یاد گرفت با هر سازش برقصیم،

حتی با ناکوک ترین کوک آن...

اصلا رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!

حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد...

به وقت هایی که مثل باد می آیند و می روند تند،

به این سالها که به مانند برق می گذرند.


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

مادر صدایم بزن

تا امنیت فراموش شده ی

آغوش گرمت

دوباره

روزهای زلال کودکی را برایم

تداعی کند

صدایم بزن

این روزها هوای آغوشی را کرده ام

که از بوی تو پر باشد



فریبا نجفی


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

دل شکسته

بــرﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻝ 

ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﻧﮕﻮ


ﮐﻪ ﺩﻟــﮯ ﺩﺍﺭﻡ 

ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺗـــ


ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ

ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﺧــﻢ


ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻋﺸــﻖ.....😔


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

‏باید تمرین کنم 

تا کسی ازم کمک نخواسته کاری نکنم

‏سختیش اونجاست 

که چطور اون قسمت از خودم رو 

که در دیگران پیدا میکنم بی تفاوت رها کنم


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

اوضاع خیلی بدی شده...

احساس میکنم دارن یکی یکی 

کارت های صد آفرین بچگیمو 

ازم پس میگیرن!


دیالوگ زندگی با چشمان بسته


  • محمد زز