اصفهان نصف جهان

۱۷ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

زندگی است دیگر!

همیشه همه سازهایش کوک نیست!


باید یاد گرفت با هر سازش برقصیم،

حتی با ناکوک ترین کوک آن...

اصلا رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!

حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد...

به وقت هایی که مثل باد می آیند و می روند تند،

به این سالها که به مانند برق می گذرند.


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

مادر صدایم بزن

تا امنیت فراموش شده ی

آغوش گرمت

دوباره

روزهای زلال کودکی را برایم

تداعی کند

صدایم بزن

این روزها هوای آغوشی را کرده ام

که از بوی تو پر باشد



فریبا نجفی


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

دل شکسته

بــرﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻝ 

ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﻧﮕﻮ


ﮐﻪ ﺩﻟــﮯ ﺩﺍﺭﻡ 

ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺗـــ


ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ

ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﺧــﻢ


ﺷــﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻋﺸــﻖ.....😔


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

‏باید تمرین کنم 

تا کسی ازم کمک نخواسته کاری نکنم

‏سختیش اونجاست 

که چطور اون قسمت از خودم رو 

که در دیگران پیدا میکنم بی تفاوت رها کنم


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

اوضاع خیلی بدی شده...

احساس میکنم دارن یکی یکی 

کارت های صد آفرین بچگیمو 

ازم پس میگیرن!


دیالوگ زندگی با چشمان بسته


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

گمشده ی عشق

گاهی آدم فکر می‌کند اگر گمشده‌اش را بیابد دیگر چیزی از زندگی نمی‌خواهد. فکر می‌کند همه‌ی خوشی‌های دنیا در وجود او نفهته 

گاهی آدم کلی سگدو می‌زند تا گمشده‌اش را بیابد؛ اما پیدایش که می‌کند می‌بیند راه را اشتباهی آمده، می‌فهمد این کسی که دنبالش بوده گمشده‌اش نیست، برای همین دوباره شروع می‌کند به جستجو، از این گمشده به آن گمشده. برای همین آدم همیشه پی گمشده‌اش می‌گردد، گمشده‌ای که اگر پیدا شود در آنی هیبتش فرو می‌ریزد و حتی از کنارش بی‌تفاوت می‌گذری اما اگر هیچوقت نبینی‌اش همیشه برایت بزرگ و دست‌نیافتنیست.

همه‌ی ما گمشده‌ای داریم که با خیالش خوشیم، تا روزی که گمشده‌ی‌مان گمشده بماند عزیز است، اما پیدا که شود ما پی گمشده‌ای دیگر می‌رویم. به هر حال اینطوری بهانه‌ای برای کش دادن این زندگی پیدا می‌کنیم وگرنه آدمی که گمشده نداشته باشد رویا هم ندارد. 

همین!


  • محمد زز
  • ۰
  • ۰

مهمان منی

یک استکان چای داغ مهمان منی، 

کنار پنجره بخار گرفته وقت تنهایی...

نوش جانت...!

چای رفاقت من همیشه تازه دم است

حتی در سرمای احساس ها!


  • محمد زز